اجتماعي

داستان جفر ی دامر در وبلاگ بیستک!

story of Jeffrey Dahmer-bistac-ir00

بیست سال گذشته بود، اما هنوز شنیدن اسمش قلبم را می لرزاند و احساس عجیبی به من می داد. دلیلش را بعدا فهمیدم، وقتی اسمش در ترانه جدید کیتی پری به گوشم خیلی آشنا آمد و حتی چند بار بدون آن که بفهمم او کیست ترانه را با خودم زمزمه کردم. خدایا این اسم چرا سردی چسبناکی را می دواند زیر پوستم؟

رپر همخوان کیتی پری ادعا دارد زنی هست که می تواند مثل صاحب این اسم آشنا، قلب آدم را از سینه بیرون بکشد و بخورد… این اسم آشنا… این اسم آشنا…  بعد ناگهان در یک لحظه کشف و شهود، تصویر جذاب مرد با آن موهای بلوندش در ذهنم شکل می گیرد، مردی که قلب آدم ها را دوست داشت، آدم ها را دوست داشت، آن قدر که دلش می خواست آنها را برای همیشه در درون خودش نگه دارد، مردی که داستان زندگی اش هراس می انداخت به جان روزهای نوجوانی ام.

خیلی از ما همین وضعیت را داریم، آدم ها، احساسات و چیزهایی را که دوست داریم، قورت می دهیم.  دلمان می خواهد آنها را در هزارتوی درون مان مخفی کنیم تا هیچ کس نبیند شان، تا هیچ جا نروند، تا از دستشان ندهیم.  اسید می ریزیم روی خرده های باقی مانده از زندگی کسانی که دوست داریم.  از بینشان می بریم تا چیزی به جز آن بخشی که خودمان قورت داده ایم از آنها باقی نماند.

شاید خیلی از ما یک « جفری دامر » درون داشته باشیم و احساساتمان را در قلبمان زنده به گور کرده باشیم اما فقط او را گرفتند و به عنوان قاتل زنجیره ای، به عنوان آدمخوار آمریکایی، محاکمه کردند. او فقط ۱۶ نفر را که دوست داشت کشته بود تا قسمت های خوب شان را برای همیشه در درون خودش دفن کند.

هرگز برای عاشق شدن دنبال باران و بابونه نباش، گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که زندگیت را روشن می کند.

با سپاس از : hamsarmagazine

دیدگاهتان را بنویسید